کانون ادبی امیر

کانون ادبی امیر

اشعار و مطالب الیاس امیرحسنی
کانون ادبی امیر

کانون ادبی امیر

اشعار و مطالب الیاس امیرحسنی

پزشک و بیمار/الیاس امیرحسنی



درست است که در اجتماع ما دیگر کسی به کسی رحم نمی کند و جامعه ی ما پر از پلیدی و بدکاری و فساد شده است .درست است که دیگر نه اعتمادی مانده است ونه احترامی امّا انسان وقتی پزشکان مهربان و این فرشتگان نجات را می بیند مطمئن می شود که زمین خدا از خوبان و حبیبان خدا خالی نیست .

 

بیماری که از درد می نالد ،مجروحی که از سوزش زخم به خود می پیچد ،دردمندی که آرام و قرار ندارد با دانش و مهارت پزشکان متبحّر درمان می شود و خداوند چه صبر و آرامشی به اینان عطا نموده است . دوستی از زبان افلاطون نوشته بود : اگر در جامعه ای به پزشکان بیشتر احترام بگذارند ،جامعه ی بیماری داریم و اگر به معلمان احترام بگذارند ،جامعه ی بافرهنگی داریم . ما جامعه ی بیماری داریم اما پزشکان ما واقعاً قابل احترامند .این معنی را کسانی می فهمند که دردمند باشند و یا در خانواده ی خود دردمندی داشته باشند .

امید است روزی در این مملکت دردمندی نباشد و هرکس مطابق شان و منزلتش مورد تکریم و احترام قرار بگیرد.

پیر و جوان / الیاس امیرحسنی


وقتی نوجوان بودم گاه پیش می آمد که به پیر مرد یا پیرزنی کمک می کردم و ایشان دعا که می کرد می گفت :"الهی پیر شوی جوان".

 

همواره جوانی را بهار زندگی و پیری را فصل خزان و برگ ریزان زندگی دانسته اند ،فصلی که برف سفید پیری بر سر می نشیند و سرمای افسردگی و بیماری وجود را در بر می گیرد .

طبیعت این است که جوان پیر می شود و اگر خدا بخواهد هر انسانی این مراحل را می گذراند .این داستان را شنیده ایم که جوانی به پیری به تمسخر گفت:"پدر جان قوز کمرت را به چه قیمتی خریده ای؟و پیرمرد جهان دیده گفت :"پسرم نگران نباش روزگار به رایگان به تونیز خواهد بخشید.

باید به جوانان عزیزمان بسپاریم که همواره احترام پیران و بزرگان را نگه دارند تا آنان نیز هنگام پیری و ناتوانی عزیز باشند و گرامی.

بهترین معلّم من /الیاس امیرحسنی



 

بنده که سال های آخر عمر معلمی ام را سپری می کنم ،در عمر آموزشی خود معلمان بسیاری رادیده ام .وقتی سخن از معلم می گوییم مقصودمان بیشتر معلمان ابتدایی و دبیرستان است وگرنه استادان گرانقدر دانشگاه که دریایی از معرفت و دانشند و یادشان یاد آور عزت و عظمت و انسانیت است .
بگذریم .بنده در دوران ابتدایی و راهنمایی معلّمی جلیل القدر داشتم به نام آقای کاوه -استاد حاج ابراهیم کاوه -فکر می کنم به حج مشرّف شده باشند .ایشان با خطّ زیبای خود در مناسبات مختلف مقاله می نوشتند و مرا فرامی خواندند و نحوه ی قرائتش را آموزش می دادند و من در صبحگاه یا هنگام مراسم آن مقاله را می خواندم . انسانی صبور ،آرام ،باوقارو خوش خط و خوش کلام .
تاثیر این استاد عزیز در من تا بدان جا بود که سعی می کردم مثل ایشان لباس و کفش بپوشم ورفتار ایشان را تقلید کنم . از ایشان خاطرات فراوان دارم و در جایش ان شا ءالله خواهم نوشت .می توانم گفت با احترام به تمام معلمان دیگرم استاد ابراهیم کاوه بهترین معلم من بود .
خداوند ایشان را همواره سلامت بدارد و عزّت دنیا و آخرت بدیشان ببخشد .

فقیر و ثروتمند /الیاس امیرحسنی


 
بچّگی چه عالم شیرینی دارد .ما بچّه ی ثروتمندی نبودیم برای همین چه رویاهایی برای خودمان می ساختیم .مثلاًدر خیالمان خود را پسر یک آدمثروتمند می دیدیم سوار بر ماشین ها ی آخرین سیستم و تکیه داده برمبل های شاهانه و نشسته در کاخ رویا ،امّا حالا که به شهر آمده و زندگی این جا را دیده ایم می بینیم که آن موقع چه ثروت های زیادی داشتیم . نخستینش دلخوشی بود که صبح تا شب با دوستانمان بازی می کردیم و به دشت و صحرا می رفتیم و به باغ و چشمه و مزرعه سرمی زدیم .شب ها در نور ماه و ستارگان می گشتیم و صفا می کردیم .چه عیبی داشت اگر پیتزا نمی خوردیم .سیب زمینی کبابی ان موقع از کباب های چرب این جا خیلی خوشمزه تر بود یا سیب زمینیی که در کوره می پختیم .

 

 

درست است که آدم ثروتمند باشد و پول داشته باشد هرچه که بخواهد به دست می آورد امّا به نظر می رسد آدم هرچیز را اگر راحت و بدون زحمت به دست آورد استفاده از آن برایش لذّت نخواهد داد .

ما باید آرزو کنیم که همیشه صحیح و سالم و خوش باشیم نه این که ثروتمند و پولدار باشیم .

چندم می شوم/الیاس امیرحسنی


تو نباشی می روم گم می شوم

محو در یک خوشه گندم می شوم

وای از انا الیه راجعون

درکلاس عشق چندم می شوم