بچّگی چه عالم شیرینی دارد .ما بچّه ی ثروتمندی نبودیم برای همین چه رویاهایی برای خودمان می ساختیم .مثلاًدر خیالمان خود را پسر یک آدمثروتمند می دیدیم سوار بر ماشین ها ی آخرین سیستم و تکیه داده برمبل های شاهانه و نشسته در کاخ رویا ،امّا حالا که به شهر آمده و زندگی این جا را دیده ایم می بینیم که آن موقع چه ثروت های زیادی داشتیم . نخستینش دلخوشی بود که صبح تا شب با دوستانمان بازی می کردیم و به دشت و صحرا می رفتیم و به باغ و چشمه و مزرعه سرمی زدیم .شب ها در نور ماه و ستارگان می گشتیم و صفا می کردیم .چه عیبی داشت اگر پیتزا نمی خوردیم .سیب زمینی کبابی ان موقع از کباب های چرب این جا خیلی خوشمزه تر بود یا سیب زمینیی که در کوره می پختیم .

 

 

درست است که آدم ثروتمند باشد و پول داشته باشد هرچه که بخواهد به دست می آورد امّا به نظر می رسد آدم هرچیز را اگر راحت و بدون زحمت به دست آورد استفاده از آن برایش لذّت نخواهد داد .

ما باید آرزو کنیم که همیشه صحیح و سالم و خوش باشیم نه این که ثروتمند و پولدار باشیم .