کانون ادبی امیر

کانون ادبی امیر

اشعار و مطالب الیاس امیرحسنی
کانون ادبی امیر

کانون ادبی امیر

اشعار و مطالب الیاس امیرحسنی

دلم گرفته است/الیاس امیر حسنی



دلم گرفته است:


ای پنجره ی آبی و چوبی ّوقدیمی

امشب دلم همچون دل دریای خزر در تب و تاب است

ای باغچه ی روبروی  پنجره

ای راه میان و وسط باغ

ای قالی  و قالیچه

لحاف و تشک و بالش وپشتی 

ای خانه ی خشتی 

امشب دلم همچون دل دریای رضائیه گرفته است

ای  نسخه ی دیوان غزل ها

ای فال پراز راز 

ای خواجه ی شیراز

امشب دلم همچون دل اهواز

همچون دل زابل پر از گرد و غبار است

ای ضبط قدیمی 

ای یار صمیمی

ای را ه شب رادیو

ای نغمه ی داودی استاد

امشب دلم همچون دل جنگل پر از زوزه ی گرگ است


دیگر پدرم نیست و


اینجا پر  نیرنگ و دغل بازی و جنگ است 

امشب دل من مثل دل معدن یورت خراب است     

امشب دل من مثل دل برج  پلاسکو سوخت ،فرو ریخت.

ای خانه ی خشتی ،ای پنجره ی آبی و چوبی و قدیمی 

امشب دلم همچون دل آنان که در سفره یشان نان ندارند گرفته است 

امشب دل من 

مثل  دل  زندانی بند صد و بیست است

امشب دل من 

مثل دل زیر کتک مانده ی بغداد گرفته است

امشب دل من مثل دل مادر فرزند ز کف داده گرفته است

امشب دل من مثل دل ماه محرم  گرفته است

ای خانه ی خشتی 

ای پنجره ی آبی و چوبی و قدیمی

ایران مرا شیون و فریاد گرفته است