کانون ادبی امیر

کانون ادبی امیر

اشعار و مطالب الیاس امیرحسنی
کانون ادبی امیر

کانون ادبی امیر

اشعار و مطالب الیاس امیرحسنی

یلدا3:الیاس امیرحسنی


یلدا شب آغاز زمستان آمد
نوبت به تمام می پرستان آمد
ای قوم به جان آمده از جور فلک
شبهای سماع جمله مستان آمد
نقل شب عاشقان بده ای ساقی
پرکن قدحم نور شبستان آمد
فرزند به دیدار پدر نایل شد
دیوان به کف حافظ به دبستان آمد
مادر به تفال صفحه ای را بگشود
غم رفت و گل وسبزه به بستان آمد
دانه شد انار ولب یارم قرمز
به به چه صدایی زگلستان آمد
خاقانی و سعدی ونظامی الیاس
شهنامه بغل رستم دستان آمد

ای مهربان :الیاس امیرحسنی

ای مهربان
وه که به یادم تویی ای مهربان
مشق مدادم تویی ای مهربان
درس وکتاب و قلم ودفترم
فکرنهادم تویی ای مهربان
"دلخوش گرمای کسی نیستم "
پشت وعمادم تویی ای مهربان
از همه من دست کشیدم فقط
قوم و قبادم تویی ای مهربان
سیل غم ار حمله کند بنده را
سد وسدادم تویی ای مهربان
شاعر بی علم و شهودی نی ام
علم و سوادم تویی ای مهربان
هرچه بگویی بکنم طاعتت
شیخ و مرادم تویی ای مهربان
دلبر الیاس تویی با وفا
قلب و فوادم تویی ای مهربان

قلبت را می بوسم:الیاس امیرحسنی

زمان گذشت
وموی سرم به سپیدی گرایید
اما هنوز نتوانستم
رویت راببوسم
چشمت را ببوسم
دستت را ببوسم
و این سان که معلوم است
تحقق این آرزوها به محال می ماند
پس بگذار
قلبت را ببوسم
روحت را ببوسم
جانت را ببوسم
این ها را بی رسیدن هم می توان بوسید
قلبت را می بوسم که مرا در خویش پذیرفت
باغم هایم غمگین شد و با شادی هایم شادی کرد.
روحت را می بوسم که عشق آزارش داد اما باز
لطیف و مهربان باقی ماند.
جانت را می بوسم که جانم بسته بدان است می دانم
می دانم می دانم
که ما هردو بعد از هم زندگی مان به سختی خواهد گذشت.
بگذار  قلبت را هزاران بار ببوسم
قلبت رامی بوسم
 قلبت رامی بوسم
 قلبت را  می بوسم
قلبت رامی بوسم
   قلبت رامی بوسم

عشق:الیاس امیرحسنی

امروز می نویسم شعری که جاودانی است
دروصف آن گلی که خورشید آسمانی است
مجذوب   خود   نموده  قلب فسرده ام را
آنکه تشعشعاتش در رنگین  کمانی  است
درقلب من نموده روشن چرا غ   خود   را
موسای کوه طورم  آواش  لن ترانی است
هرشب به یادرویش چشمم به آسمان هاست
یاد حبیب بودن موجش کهکشانی است
هرچند پیر وزارم وقتی سخن از عشق است
قلبم چو کوه  تفتان در آتشفشانی است
گر  یاد  ما نمودی  روزی  و  یا  زمانی
گو باد تا رساند تاخیرت از جوانی است
الیاس دیدمت من از عشق می نگاری
بنویس ای عزیزم این عشق زندگانی است
 

آخر پاییز:الیاس امیرحسنی

رسیدیم آخر پاییز
وآن برگم که افتادم
به زیر پای عابرها
خودت دیدی که جان دادم
طبیعت هرچه را می پرورد
نابود می سازد
مرا این نازکی و عاشقی
دادست بربادم
بهار ای آرزوی سبزی ام
بشنو تو فریادم.


مرثیه ای در سوگ معلم عزیزم:الیاس امیرحسنی


بسم الله الرحمن الرحیم
تقدیم به روح پر فتوح معلم عزیزم مرحوم حاجیه خانم دکتر فاطمه یاوری رضوان الله تعالی علیها
شنیده ام که رفته ای
به دورها و دورها
معلم عزیز من
ببین تو شوق و شورها

دوباره مهرماه شد
ولی تو نیستی چرا
سفر به خیر رفته ای
به نزد حضرت خدا

من و تمام بچه ها
که درس خوانده ی توایم
همه همه همه همه
همه بچه ی توایم

غروب تو غروب نیست
توخود چراغ دانشی
تو زنده ای نمرده ای
به هر کلام و خوانشی

به یاد مانده درستان
کلام پر وضوحتان
بهشت جایگاهتان
همیشه شاد روحتان

نمی دانم از کجا شروع کنم
اما نه بگذار از اینجا شروع کنم : هو معکم اینما کنتم هر کجا که باشید خدا باشماست .
تنها همین جمله ،تنها همین آیه برای سعادتمندی تمام زندگی های بشری کافی است .اگر همه ما به این آیه عمل کنیم و هر لحظه و هرآن درحضور خدا باشیم دیگر از چه چیزی خواهیم ترسید .دیگر چگونه در محضر او گناه خواهیم کرد .
کاش دفتر املاهای کلاس چهارم و پنجمم را نگاه داشته بودم تا جملات قصار و سخنان ناب بزرگانی را که مرحوم حاجیه خانم دکتر فاطمه یاوری رحمه الله تعالی علیهادر پایان املاهایم برایم نوشته بودند را برایتان بخوانم .
هرکدام از آن جمله ها می توانست پایه های یک زندگی سعادتمندانه وپراز صفا و انسانیت را بنیان گذارد .
جمله ی دیگر انی لا اری الموت الا السعاده ولا حیاه مع الظالمین الا برما بود
سخنی از مولای آزادگان که گفت اگر دین ندارید آزادمردباشید.
وجمله ی دیگر ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه و بسیاری دیگر از جمله های زندگی ساز که اکنون در خاطرم نمانده است .من نیز آموخته بودم که درپایان املاهای شاگردانم بنویسم .
هرچند همواره به یاد این استاد عزیز و ادیب دانشمند بودم اما از سال ۶۱ به بعد سعادت دیدارشان نصیبم نشد و هزاران افسوس که اینک در سالگرد کوچشان ازاین جهان فانی در مراسم بزرگداشتشان شرکت نموده ام و به نمایندگی از همه ی دانش آموزانشان به خانواده های محترم ومعزز یاوری و مجتهدی تسلیت می گویم و خاطر نشان می کنم که یاد و خاطره ی این معلم بزرگ و استاد ارجمند همیشه جاودان خواهد بود و ما هیچگاه فرامو ششان نخواهیم کرد.
برای من سخن گفتن در برابر فرهیختگان ساوجی که اکثرشان استادانم نیز بوده اند بسیار سخت است اما نکته ای را خطاب به دانش آموزان و دانشجویان وشاگردان استادم وهمه بگویم :هرچند که شما احترام کردید و مشکی پوشیدید ودر سوگ این بانوی فرهیخته اشکتان جاری شد اما همه ی معلم ها سعادت جامعه ی انسانی و سلامتی وشادی شاگردانشان را می خواهند .پس مبادا زیاد غمگین بمانید که آنان دلشان چنین نمی خواهد .
والسلام و علیکم ورحمه الله و برکاه

الیاس امیرحسنی شاگرد کوچک شما

غم نخورم هیچ:الیاس امیرحسنی

بگذار رهاباشم و آزاد
نه فکر تو باشم
 نه فکر فلان چیز
نه فکر گذشته
 نه فکر پسین روز
هرچیز که خواهد
 بشود گوبشود
غم نخورم هیچ
بگذار که
 بیهوده بخندیم
بگذارکه
 بیهوده بخوانیم
بگذار که
بیهوده برقصیم
با آن همه غم
 با آن همه غصه
با آن همه گریه
مارا چه شد حصه
نه فکر زمان باش
نه فکر جهان باش
نه فکر فلان ابن فلان باش
آزاد ورها باش
وبگو هرچه که خواهد بشود
غم نخورم هیچ.

ایلیا:الیاس امیرحسنی

در مسیر این جاده می روی و می آیی
یاد من فراوان کن می رسی به هر جایی
یک زمان توقف کن شهر رازقان یک صبح
میل کن به آرامی قهوه ای و یا چایی
گرچه نیستم دیگر نام من درخشان است
دردرخت و آب و گل  بینی ام چو بامایی
یک نظر به این سو کن تاببینی ام چون کوه
رفته ام ولی ماندم صخره ها تماشایی
راز مانمی دانست آن که ریشه ی ما زد
دست بر نمی داریم تا نتیجه ی غایی
لاف ها زدی اما هیچ هیچ هیچی تو
بس کن ای پسر آخربشنو کوس رسوایی
آمدم من از این را ه دیدمت تو راایلیا
می کنم نظر هرجا مثل سایه پیدایی

آرامشگاه آغوش: الیاس امیرحسنی

نکردم لحظه ای یادت فراموش
ولیکن بلبلت گردیده خاموش
الا ای گلرخ پاییزی من
پناهم ده در آرامشگاه آغوش
شنیدم قصه ها می دانی از عشق
بگو آهسته در زیر بنا گوش
بگو از قصه های عشق ومستی
مرا کن از صدایت مست و مدهوش
چه می شد می زدیم هردو شرابی
به بانگ السلامه نوش جان نوش
دگر دیدار تو خواب و خیال است
نخوابیدم من از هجران شب دوش
بیا نگذار الیاست بمیرد
شود حالش دوباره زار و مغشوش

هیچ هیچ: الیاس امیرحسنی

 دنیا همه کارش هیچ هیچ است
در هرنفسی هزار پیچ است
دانی که در زبان ترکی
شمشیر به معنی قلیچ است
آن خوردنیی که دوست داری
در بوفه به نام ساندویچ است
آن ساعت معروف جهانی
در روستای گرینویچ است
پسوند مذکران روسی
اوف یاکه چف آن یکی کوویچ است
آن موقع نشد به تو بگویم
روشنگر ماشین هم سوویچ است
یک چیز دگر اضافه سازم
یک کلمه ی ترکی آن که قیچ است
الیاس مگر ادب نداری
لاتینی ثروت هم که ریچ است