کانون ادبی امیر

کانون ادبی امیر

اشعار و مطالب الیاس امیرحسنی
کانون ادبی امیر

کانون ادبی امیر

اشعار و مطالب الیاس امیرحسنی

سه گانی هایی برای ماه : الیاس امیرحسنی

ماه زیباست
مثل یک گهواره پیداست
ماه آیا فکر فرداست

صبح شد
رفت ماه خوابید
زان طرف خورشید تابید

ماه کامل شبیه توشد
تو شبیه یک گل سرخ
عاشقم من برآن لب سرخ

ماه ها در انتظارم
تا ببینم روی یارم
باشد این همّیشه کارم

ماه در آسمان رقصید
هر ستاره به دور او چرخید
شب ستاره باران شد

ماه را دیدم
به یادت افتادم
تو ماه من هستی

ماه من که می تابد
غصه هایم تمام می گردد
دل من شاد می گردد

شب که می آمدم به دنبالت
ماه دنبال من آمد
راه را روشن کرد

آسمان که به رنگ آبی هست
ماه دارد چه رنگ زیبایی
رنگ ماه است رنگ مهتابی


آسمان (تنها،فقط)یک ماه دارد
کوچه ی مارا ببین
چند ماه دارد

بخوان مرا (تفننی):الیاس امیرحسنی

بخوان مرا به نام کوچکم بخوان
بخوان مرا به سان کودکم بخوان
بخوان مرا به مثل بابکم بخوان
بخوان مرا شبیه چوبکم بخوان
بخوان مرا چونام مزدکم بخوان
بخوان مرا به طرز اردکم بخوان
بخوان مرا به شکل ازبکم بخوان
بخوان مرا به رسم جلبکم بخوان
بخوان مرا به خط هافبکم بخوان
بخوان مرا به طبل و تنبکم بخوان
بخوان مرا از آن ولنجکم بخوان
بخوان مرا زشهر قرچکم بخوان
بخوان مرا به پست برجکم بخوان
بخوان مرا به شوق پیچکم بخوان
بخوان مرا کنار تیرکم بخوان
بخوان مرا به رد موشکم بخوان
بخوان مرا به شهر شمشکم بخوان
بخوان مرا بدان اطاقکم بخوان
بخوان مرا به کوچ لک لکم بخوان
بخوان مرا بدون عینکم بخوان
بخوان مرا به نام میهنم بخوان
بخوان مرا برای دیدنم بخوان

به یاد دوبزرگمرد عرصه ی شعر و موسیقی مرحوم استاد درویشعلی بهروان اینانلوو مرحوم استادعاشق مسیح الله رضایی: الیاس امیرحسنی


بهروان دا گئتدی دنیادن بیلین
عارف حق کوچدی دنیادن بیلین
او دی یئردی ای آنا یوردوم بوئین
او گوزل قوش اوچدی دنیادن بیلین

بهروانون قالدی آثاری بیلین
چوخ گوزل شعرلر اونون واری بیلین
چاپ اولوبدورقومدا دیوانی بیلین
شهره دیر اینانلو اشعاری بیلین

یازدی درویش خان آنا یوردوم بیلین
من سنین له عمرومی سوردوم بیلین
چاتدوم آخر من اوزوم مقصودیمه
من بو چولده جیرانوم گوردوم بیلین

آسیه داستانینی یازدی بیلین
بهروان لار تک آدام آزدی بیلین
روحی ییز شاد ای اینانلو ای مسیح
داستانلار بیزلره رازدی بیلین

ارغوان:الیاس امیرحسنی



شاعرت از این جهان رفت ارغوان

خوب شد در این زمان رفت ارغوان

زندگی در این زمان جز ننگ نیست

خوشبخت و شادمان رفت ارغوان

منتظر بود او  که پروازی شود 

سایه ات تا آسمان رفت ارغوان

او که با تو گفتگوها می نمود

تا بهشت جاودان رفت ارغوان

سایه ، ای کهنه رفیق کدکنی

آه ما تا کهکشان رفت ارغوان

شهریار آن جا بغل واکرده است

ابتهاج از آلمان رفت ارغوان

بس که بود او اهل عشق و معرفت

با نوای کاروان رفت ارغوان

کاش الیاسا به رشت می آمدی

روح و جان ارغوان رفت ارغوان


ای مهربان ترین کس:الیاس امیرحسنی

ای مهربان ترین کس در بین دوستانم

من آمدم به سویت از درگهت مرانم

هر چند پیر وزارم گر تو کنی نگاهم

شاداب و شاد گردم انگاربس جوانم

خود گفته ای بیایم تاتو کنی دوایم

من آمدم کجایی گر گفته ای بخوانم

ادعونی استجب را من حفظ کرده دانم

تو سوی من بیا که من زار و ناتوانم

تو گفته ای که هرکس یک گام سویت آید

تو می روی به سویش صد گام ای امانم

الیاس آمد این بار با یک دل شرر بار

او را خودت نگهدار از دست نا کسانم


هرگز :الیاس امیرحسنی


به کنارم نهادی ورفتی به کنارت نمی نهم هرگز

به کجا رفتی وکجاخفتی به کنارت نمی نهم هرگز

به هرآنکس که دوستش داری به گل و صبح وبیداری

به علی رغم آنچه که گفتی به کنارت نمی نهم هرگز

توبرایم شبیه آب هستی گرنباشی  سریع می میرم

به دلی که به اشک خودسفتی به کنارت نمی نهم هرگز

گرچه مارا شما نمی خواهی ندهی درحقیقت انصافی

به غمی کز دل منت رفتی به کنارت نمی نهم هرگز

به تمام فرشتگان سوگند به زمین وبه آسمان سوگند

به همانی که باویش جفتی به کنارت نمی نهم هرگز

به خدای بزرگ و بخشنده به قلوب رحیم و سرزنده

ندهم از کفت به این مفتی به کنارت نمی نهم هرگز

اگر الیاس مرده باشد هم باتو خواهد جهان دیگر را

خوب حرف مرا بشنفتی به کنارت نمی نهم هرگز