کانون ادبی امیر

کانون ادبی امیر

اشعار و مطالب الیاس امیرحسنی
کانون ادبی امیر

کانون ادبی امیر

اشعار و مطالب الیاس امیرحسنی

پاسخ ده بر ندایم:برای زلزله زدگان ترکیه و سوریه :الیاس امیرحسنی



قربان گیسوانت پاسخ ده بر ندایم

بابا فدای نامت پاسخ ده بر ندایم

ای نور دیدگانم ای نطق در بیانم

نشنیده ام کلامت پاسخ ده بر ندایم

ای مانده زیر آواردلگیرم و عزادار

کو پس که آن جوابت پاسخ ده بر ندایم

ای گوزلرینده جانیم ای سوزلرین روانیم

گوشم بدان صدایت پاسخ ده بر ندایم

روبم به ناخن آوارجانم خدا نگهدار

چشمم به آن نگاهت پاسخ ده بر ندایم

ای دختر جوانم ای جان و ای توانم

ماندم در انتظارت پاسخ ده بر ندایم

الیاس گور نه اولدی اوتوز مین آدم اولدی

بیرون بیا زجایت پاسخ ده بر ندایم

صورتت مانند ماه است:الیاس امیرحسنی

صورتت مانند ماه است
سینه ام لبریز آه است
تا تو همپا با خیالم
قدر یک ثانیه راه است
ای خوشا برحال آن باز
جای اوبردوش شاه است
ماکه ماندیم و نرفتیم
باد برد آن را که کاه است
ایلیاسا پیر گشتی
عشق جانت را پناه است

جگر سوخته:الیاس امیرحسنی

مارا که نظر بر رخ تو دوخته باشد

از آتش غم هم جگری سوخته باشد

در هیچ زمانی نشنیدیم :بگویند

یک مرد خدا سیم و زر اندوخته باشد

بهمن دهمین روز خودش را زسرکرد

در جشن سده آتشم افروخته باشد

دانی که چه گویند بزرگان خردمند

عاقل بود آن کس که بیاموخته باشد

بودیم زمانی همه جا راز نگهدار

همراز ندیدیم که دِ نفروخته باشد

الیاس اگر از همه کس دست کشیدی

خوب است نگاهت به گلت دوخته باشد

دلتنگ گلی هستم :الیاس امیرحسنی

دلتنگ گلی هستم افسوس که دور است او
دل اهل محبت شد لیک اهل غرور است او
اشک از رخ من غلطان ؛غمگینم و سرگردان
اما که نگاهش کن  در جشن و سرور است او
تا دیدمش او  را من  ماندم  به  تما شا یش
او رفت و به من خندید در مرز عبور است او
تقصیر ندارد او مشتش که نکرده است بو
آخر زکجا داند  حاضر  به  حضور  است  او
اشکم   نشود   سیلی   او  را   نبود   میلی
 دریاب تو مجنون را  دارای شعور است او
دیدی که دلت خون شد حالت چه دگرگون شد
یارت می گلگون شد سرچشمه ی نوراست او
الیاس چه می جویی هرروز به یک سویی
آخر تو چه  می گویی پرقدرت و زوراست او