ای ستاره ای که بامن همدمی
روز در محاق و شب چه روشنی
بار اولی که با تو آشنا شدم
بی صدا مرا صدا زدی
آن شبی که آسمان چشم من گرفته بود
خوب شد که چشمکی زدی
غیر از آن خدای مهربان
که هرچه کرده ام
دیده است ودرگذشته است
دیده ام که تو
ناظر گریه های بی بهانه ی منی
ای ستاره
ای ستاره جان
شب سحر شد وتو می روی
ای تو آرزوی دورمن
خوب شد که لااقل
توبامن حرف می زنی