-
پاسخ ده بر ندایم:برای زلزله زدگان ترکیه و سوریه :الیاس امیرحسنی
جمعه 21 بهمن 1401 07:52
قربان گیسوانت پاسخ ده بر ندایم بابا فدای نامت پاسخ ده بر ندایم ای نور دیدگانم ای نطق در بیانم نشنیده ام کلامت پاسخ ده بر ندایم ای مانده زیر آواردلگیرم و عزادار کو پس که آن جوابت پاسخ ده بر ندایم ای گوزلرینده جانیم ای سوزلرین روانیم گوشم بدان صدایت پاسخ ده بر ندایم روبم به ناخن آوارجانم خدا نگهدار چشمم به آن نگاهت پاسخ...
-
صورتت مانند ماه است:الیاس امیرحسنی
یکشنبه 16 بهمن 1401 15:10
صورتت مانند ماه است سینه ام لبریز آه است تا تو همپا با خیالم قدر یک ثانیه راه است ای خوشا برحال آن باز جای اوبردوش شاه است ماکه ماندیم و نرفتیم باد برد آن را که کاه است ایلیاسا پیر گشتی عشق جانت را پناه است
-
جگر سوخته:الیاس امیرحسنی
پنجشنبه 13 بهمن 1401 18:03
مارا که نظر بر رخ تو دوخته باشد از آتش غم هم جگری سوخته باشد در هیچ زمانی نشنیدیم :بگویند یک مرد خدا سیم و زر اندوخته باشد بهمن دهمین روز خودش را زسرکرد در جشن سده آتشم افروخته باشد دانی که چه گویند بزرگان خردمند عاقل بود آن کس که بیاموخته باشد بودیم زمانی همه جا راز نگهدار همراز ندیدیم که دِ نفروخته باشد الیاس اگر از...
-
دلتنگ گلی هستم :الیاس امیرحسنی
جمعه 7 بهمن 1401 19:03
دلتنگ گلی هستم افسوس که دور است او دل اهل محبت شد لیک اهل غرور است او اشک از رخ من غلطان ؛غمگینم و سرگردان اما که نگاهش کن در جشن و سرور است او تا دیدمش او را من ماندم به تما شا یش او رفت و به من خندید در مرز عبور است او تقصیر ندارد او مشتش که نکرده است بو آخر زکجا داند حاضر به حضور است او اشکم نشود سیلی او را نبود...
-
بازباران:الیاس امیرحسنی
جمعه 16 دی 1401 05:43
باز باران یادم آورده است زحمت های دهقان باز باران یادم آورده است پشت بام کاگلی مان بازباران یادم آورده است تشت و ظرف وچک چک آن باز باران یادم آورده است سیل در رود آب جاری درخیابان باز باران یاد گرمای بخاری یاد کرسی یاد یاران باز باران یادم آورده است چکمه هارا خنده ها را شنبه تا پنج شنبه هارا باز باران یادم آورده است...
-
درلباس یلدایی:الیاس امیرحسنی
سهشنبه 6 دی 1401 14:16
دیدم آن پری رو را در لباس یلدایی مثل گل شده زیبا در لباس یلدایی در لطافت و خوبی شهره ی خواص شهر ماه در رخش پیدا درلباس یلدایی بر دل من آتش زد با نگاه معصومش با دوچشم چون دریا در لباس یلدایی در کفش اناری بود چشم او خماری بود گیسوان او شیدا در لباس یلدایی شمع انجمن بود او ما مثال پروانه خواب دیدم و رویا در لباس یلدایی...
-
لذّت لبخند:الیاس امیرحسنی
دوشنبه 21 آذر 1401 12:32
دیدنت شد آرزویم از فراقت من چه گویم خواب هستی یا که بیدار بغض ماندی در گلویم ای شبیهی بر گل سرخ منظری در روبرویم چون ببینم روی ماهت خوب گردد خلق وخویم ملهم شعرم تو هستی ای که دربستی به رویم لذّت لبخند خوبت کرده سرگردان کویم هان الیاسا چه خواهی شاعر کم حرف و رویم
-
ایهاالناس :الیاس امیرحسنی
دوشنبه 21 آذر 1401 06:18
من او را دوست دارم ایها الناس برایش جان نثارم ایهاالناس بود اهل همین اطراف یارم گلم باغم انارم ایها الناس بود زیبای زیبایان عالم از او دست بر ندارم ایها الناس فلک مارا زهمدیگر جدا کرد زدوری بی قرارم ایهاالناس به من گفته صبوری کن صبوری صبوری گشته کارم ایها الناس اگر دنیا به کام ما نگردید به او امیدوارم ایهاالناس برو...
-
درخت سنجد :الیاس امیرحسنی
پنجشنبه 17 آذر 1401 08:03
بهار بود و توبودی درخت سنجد بود بهار بود و چه بویی درخت سنجد داشت بهار رفت و تو رفتی درخت سنجد ماند کنون که پاییز است درخت سنجدمان گوشواره ها به خود دارد به رنگ نارنجی درون میوه ی سنجد سفید چون برف است شنیده ام که گلم هم سپید و خوشبخت است خدای را صد شکر مرا دوباره هوایی به باغ آورده درخت سنجد مان خوب بار داده دوباره...
-
من اهل دلم : الیاس امیرحسنی
شنبه 12 آذر 1401 20:32
من اهل دلم اهل گلم اهل بهارم براهل ستم اهل درم دل نسپارم من عاشق سرسبزی وزیبایی وپاکی از اهل دروغ اهل دغل ،دزد کنارم پاییز بهاری است که عاشق شده باشد دیوانه ی پاییز پر از نقش و نگارم برف آمده باشد من و اوبرف بروبیم زلفم گره زلف توباشد گل نارم یک شب هم اگر قسمتمان گشت به مرداد در ناحیه ای برلب او لب بگذارم من در همه جا...
-
گوزلری فتان گوزل :الیاس امیرحسنی
دوشنبه 7 آذر 1401 16:20
"گوزلری فتان گوزل درده درد قاتان گوزل الیندن هارا گئدیم بیزه شر ساتان گوزل" گوزلری فتان گوزل قاشلاری چاتان گوزل اغیارا کونول وئرن بیزه داش آتان گوزل گوزلری جیران گوزل من سنه حیران گوزل هرنه سوز منه دئدین هامیسی یالان گوزل گوزلری مارال گوزل دریای آرال گوزل منی گورنده گوزل قاچگونان تارال گوزل گوزلری قارا گوزل...
-
توفقط بامن باش: الیاس امیرحسنی
دوشنبه 7 آذر 1401 11:46
بگذار که از من همه بد یاد کنند تو مرا دوست بدار توفقط بامن باش تو فقط یاری کن تو فقط پشتم باش تو فقط دستم گیر بگذار که هیچکس از ما حمایت نکند تو فقط حامی باش تو فقط راضی باش تو مرا ناجی باش تو که زیبا باشی تو که با ما باشی غم مگر می ماند تو که با ما باشی تو که با ماهستی غم مگر می ماند غم اگر دیدی هست همه از بی کسی است...
-
پیش من اگر بودی:الیاس امیرحسنی
دوشنبه 7 آذر 1401 11:40
پیش من اگر بودی پیش تو اگربودم دیگر چه نیازی بود از پنجره ی خانه آویخته باشم من پیش من اگر بودی پیش تو اگر بودم دیگر چه نیازی بود با خطاطی ونقاشی مشغول کنم خودرا پیش من اگر بودی پیش تو اگر بودم دیگر چه نیازی بود تا شعر بگویم یا آواز بخوانم یا موسیقی بنمایم گوش پیش من اگر بودی پیش تو اگر بودم در موج دو گیسویت در رنگ دو...
-
پیر آن شهر :الیاس امیرحسنی
پنجشنبه 3 آذر 1401 06:03
دلم سوزد به حال پیر آن شهر چه زیبا بود خال پیر آن شهر مرا هم پیر کردید ای جوانان به سربندم شال پیر آن شهر
-
هیچ مگو :الیاس امیرحسنی
یکشنبه 29 آبان 1401 09:42
چشم خونبار مرابین ومرا هیچ مگو گوش کن حرف مرا صبرنما هیچ مگو شمع من باش که پروانه ی نورت باشم آتشم زن بکشم بهر خدا هیچ مگو حبه ای از لب قندت بده تا خوش بمکم به سنایی و نظامی و بقیه رفقا هیچ مگو تا کمی عشق بنوشم زدو چشمت ساقی مست مستم کن واز زهد و ریا هیچ مگو تا جهان بوده همین بوده و تا هست همین بگذر از کرده ام ای یار...
-
باران ببار باران :الیاس امیرحسنی
جمعه 27 آبان 1401 10:29
باران ببار باران بر کشتزار ایران براین کنام شیران شادی بیار باران باران ببار باران برلاله زار ایران در سوگ سربداران باران ببار باران شادی بیار باران باران ببار باران بر قلعه های ویران بارعد وبرق وطوفان باران ببار باران شادی بیار باران باران ببار باران بر کوه وبر بیابان در بهمن و زمستان باران ببار باران شادی بیار باران...
-
غزل جان : الیاس امیرحسنی
چهارشنبه 25 آبان 1401 12:21
ای کرده به تن پیرهن سرخ غزل جان گردیده ای همچون وطن سرخ غزل جان با داغ گل و لاله چه خون است دل ما دیدی تو به عمرت چمن سرخ غزل جان؟ با لاله رخان دشمن خونی است زمستان روییده گلی آه زن سرخ غزل جان حلاج ونسیمی همه خون نامه نوشتند باصورت سیلی زده و بدن سرخ غزل جان "خوابیده خدا هیس"سخن نیز نگویید قابل شده قابیل و...
-
زیباچشم :الیاس امیرحسنی
جمعه 20 آبان 1401 04:39
یک روز در این جا بود یک آهوی زیباچشم هنگام خرامیدن خم زانوی زیبا چشم گفتم که حبیبم شو تا عشق کنم باتو گفتا برو باد آید آن بانوی زیبا چشم گفتم بده دمنوشی یا باده ی بیهوشی اصلا نرود از چشم آن خوشروی زیبا چشم آمد که زدر بیرون تا بسته کند در را دیدم که چه بازویی آن بازوی زیباچشم افسوس که من پیرم او تازه جوان است او بیمار...
-
آی رازقانوم رازقانوم:الیاس امیرحسنی
چهارشنبه 18 آبان 1401 06:21
رازقانوم آی رازقانوم منیم شهریم ،کیانوم من سنه قوربان اولدوم سن ورمه دین امانوم رازقانوم آی رازقانوم داغیلدی خان و مانوم حارامزادا دوشمانلار باتیردی آد وسانوم رازقانوم آی رازقانوم منیم دردیم درمانوم سن منی ساخلامادون نئجه گلیم دولانوم رازقانوم آی رازقانوم باهاروم و خزانوم نه گونلرسنده گئشدی گئچدی داها دورانوم رازقانوم...
-
ای زن :الیاس امیرحسنی
یکشنبه 15 آبان 1401 12:02
ای شور و صفا و مهربانی ای مهر ووفا و شادمانی ای شیر ژیان زن گرامی ای روح و روان زندگانی گویم سخنی که توش بدانی مرد اسکلت وتو همچو جانی هرگز نرسد کسی به سامان ای زن مگرم شوی تو بانی تو همچو فرشتگان عزیزی پرهای تو باشد آسمانی ای زن به تو افتخار داریم امروز تویی که ساربانی مدیون تواند شبه مردان الحق تو پناه و سایبانی...
-
کوچه :الیاس امیرحسنی
یکشنبه 15 آبان 1401 10:08
به به چه بوی خوبی آمد زکوچه امروز یارم گذشته باشد شاید زکوچه امروز تا بوی اوشنیدم دنبال او دویدم البته بوی او هست آید زکوچه امروز بویش شبیه بوی آهوی دشت چین است عطری که همچو نوری تابد زکوچه امروز ای آهوی قشنگم کردم رها تفنگم فریاد واشک وشادی پاشدزکوچه امروز کمتر نما اذیت برگرد از منیت آید صدای تونیزباید زکوچه امروز...
-
پاییزشد :الیاس امیرحسنی
پنجشنبه 5 آبان 1401 11:59
پاییز شدپاییز شد به به چه شورانگیزشد برگ است رقصان آمده پاییز شد پاییز شد به به چه مهر انگیز شد باران به جولان آمده پاییز شد پاییز شد ابری که باران ریز شد سیلاب انسان آمده پاییز شد پاییز شد عالم چه رشک انگیز شد فریاد شیران آمده پاییز شد پاییز شد دنیا غرورانگیز شد بازار عرفان آمده پاییز شد پاییز شد ذرات ریز ریز شد...
-
از تو می نویسم:الیاس امیرحسنی
چهارشنبه 4 آبان 1401 10:13
هزاران بار از تو می نویسم فقط ای یار از تو می نویسم تویی آرامش روح و روانم توای غمخوار از تو می نویسم تو معنا می دهی بر زندگانی به هر دیوار از تو می نویسم تکان دادی تو با دستت جهان را سر هر کار ازتو می نویسم تو باید ازصمیم دل بخندی که ای دلدار از تومی نویسم بود خانه زانوار تو روشن بت فرخار ازتو می نویسم ز بویت می شود...
-
گل گینن:الیاس امیرحسنی
سهشنبه 3 آبان 1401 21:51
ای گونه اوخشار مارالوم گل گینن ای یاناغی گول ،آلاووم گل گینن گل هوره ییب ساچلاری گوستر منه ای قاشی قاره اولانوم گل گینن بیر گوزی دریا بیریسی آسمان گل باشیو امن دولانوم گل گینن گل اوره گیم قان ائلمه ای گوزل گل منه سن تک قالانوم گل گینن من سنی الدن وئرم اولّم داها مین دفعه قوربانون اولوم گل گینن گل دوداقوندان وئر اوپوم...
-
آزادی:الیاس امیرحسنی
جمعه 29 مهر 1401 10:23
تو ایستاده ای به من نگاه می کنی ومن چه شرم می کنم وسرخ سرخ می شوم تمام هیکلم خیس آب می شود منم که درحق تو ظلم کرده ام تورا به اشک خوانده ام تورا به قهر رانده ام خجالت از تو می کشم برای تو برای خنده های تو برای گیسوان تو برای مهربانی ات برای رنج های تو برای شادمانی ات برای نیک خواهی ات اگرچه کار کرده ام اگرچه جان داده...
-
دومصرع از چشمت :الیاس امیرحسنی
چهارشنبه 27 مهر 1401 06:17
با دو مصرع از چشمت شعر تازه آوردم از شمیم گیسویت آوِازه آوردم چند شبانه روز اصلا خوب وخوش نخوابیدم پوزش از تو می خواهم خمیِازه آوردم دیگر این کتاب ما کهنه پاره گردیده بهر این کتابی نو شیرِازه آوردم ای بنفشه پوش من خوب شد تورا دیدم بهر آن گل رویت وسمه غازه آوردم باجمال زیبایت اندکی تعلل کن وزنه ی هلوها را اندِازه آوردم...
-
نسیم مویت :الیاس امیرحسنی
شنبه 16 مهر 1401 15:58
بگذار ببینمت کجایی آخر نه مگر که آشنایی خون شد دل ما زدوری تو فریاد زنم از این جدایی تو ماه قشنگ آسمانی در جسم نحیف من چوجانی با یاد تو زنده ام نگارا دریاب مرا که می توانی من عاشقم عاشق جمالت دل بسته ی ذات باکمالت با من منما به قهر رفتار خورشید، نگاه بی زوالت اکسیژن من نسیم مویت ماندم به خدا در آرزویت گر بود مرا که...
-
به جز تو ندارد:الیاس امیرحسنی
چهارشنبه 6 مهر 1401 20:22
دلم آشنایی به جز تو ندارد خدایا خدایی به جز تو ندارد تو یفعل یشایی علیم بذاتی جهان کبریایی به جزتو ندارد به جز او ندارم کسی که کسی را زمان ماجرایی به جز تو ندارد اگر می دهی جان وگر می کشیمان که بودن بهایی به جز تو ندارد اگر می پرستم گلی را دلی را گل و دل صفایی به جز تو ندارد به قربان چشمت فدای نگاهت سخن ها صدایی به جز...
-
قربان چشم تو :الیاس امیرحسنی
یکشنبه 13 شهریور 1401 08:00
قربان چشم تو چشمت چه دیدنی است چشمت مرا کشید افسون چشم تو جادوگر من است اصلا نرو همیشه بمان در کنار من
-
سه گانی هایی برای ماه : الیاس امیرحسنی
دوشنبه 31 مرداد 1401 04:46
ماه زیباست مثل یک گهواره پیداست ماه آیا فکر فرداست صبح شد رفت ماه خوابید زان طرف خورشید تابید ماه کامل شبیه توشد تو شبیه یک گل سرخ عاشقم من برآن لب سرخ ماه ها در انتظارم تا ببینم روی یارم باشد این همّیشه کارم ماه در آسمان رقصید هر ستاره به دور او چرخید شب ستاره باران شد ماه را دیدم به یادت افتادم تو ماه من هستی ماه من...