کانون ادبی امیر

کانون ادبی امیر

اشعار و مطالب الیاس امیرحسنی
کانون ادبی امیر

کانون ادبی امیر

اشعار و مطالب الیاس امیرحسنی

بهار می آید : الیاس امیرحسنی

بیا بیا که دوباره بهار می آید
صدای بلبل عاشق زدار می آید
بهار وعید و طبیعت مبارکت باشد
شمیم و عطر خوش لاله زارمی آید


عید است بیا تا خوش وخرم باشیم
درسیر و سفر باهم و همدم باشیم
خودرا بسپاریم به نورو ز وبهار
پرخنده و سرزنده و بی غم باشیم


تبریک به تو سال نو ای دوست
پر پول شود جیب تو ای دوست
یاری برسد دست تو راسفت بگیرد
خوشبخت شوخوشبخت شو ای دوست

امسال شود سال نویی پر برکات
یعنی بتوانیم نماییم   حرکات
هرکس که دارد آرزوی ثمرات
گوید به جمال ماه یارم صلوات‌

برخیزو بیا که نوبهار آمده است
فصل غزل ونغمه ی سار آمده است
از غنچه ی گل چنین شنیدم می گفت

جامه بدرید نسیم یار آمده است

کار اول:الیاس امیرحسنی

یک نظر دیدن تورا مارا کفایت می کند
با شکفتن،غنچه بر بلبل عنایت می کند
برف وباران آسمان را صاف و آبی می کند
اشک عاشق از جداییها حکایت می کند
هیچ سازی مثل نی دمساز عاشق دیده ای
سوز نی از بی کسی هایش شکایت می کند
گرچه دوریم وجدا اما عزیز  من بخند
خنده وشادی به دنیا هم سرایت می کند
در هرآن شهرو دیاری شادی وانصاف بود
از خردمندی آن حاکم روایت می کند
در هرآن جایی تو دیدی که فقیر است وضعیف
حاکم آن شهر از دزدان حمایت می کند
همّه فهمیدند حتی ایلیاس البته نیز
کار اوّل را رییس با درایت می کند 

کودک بودن :الیاس امیرحسنی

ای شادی روزگار کودک بودن
ای خنده ی دلنشین کوچک بودن
برگرد و دوباره برگردان مارا
دلخوش به همان صدای سوتک بودن