کانون ادبی امیر

کانون ادبی امیر

اشعار و مطالب الیاس امیرحسنی
کانون ادبی امیر

کانون ادبی امیر

اشعار و مطالب الیاس امیرحسنی

ایلیا:الیاس امیرحسنی

در مسیر این جاده می روی و می آیی
یاد من فراوان کن می رسی به هر جایی
یک زمان توقف کن شهر رازقان یک صبح
میل کن به آرامی قهوه ای و یا چایی
گرچه نیستم دیگر نام من درخشان است
دردرخت و آب و گل  بینی ام چو بامایی
یک نظر به این سو کن تاببینی ام چون کوه
رفته ام ولی ماندم صخره ها تماشایی
راز مانمی دانست آن که ریشه ی ما زد
دست بر نمی داریم تا نتیجه ی غایی
لاف ها زدی اما هیچ هیچ هیچی تو
بس کن ای پسر آخربشنو کوس رسوایی
آمدم من از این را ه دیدمت تو راایلیا
می کنم نظر هرجا مثل سایه پیدایی

آرامشگاه آغوش: الیاس امیرحسنی

نکردم لحظه ای یادت فراموش
ولیکن بلبلت گردیده خاموش
الا ای گلرخ پاییزی من
پناهم ده در آرامشگاه آغوش
شنیدم قصه ها می دانی از عشق
بگو آهسته در زیر بنا گوش
بگو از قصه های عشق ومستی
مرا کن از صدایت مست و مدهوش
چه می شد می زدیم هردو شرابی
به بانگ السلامه نوش جان نوش
دگر دیدار تو خواب و خیال است
نخوابیدم من از هجران شب دوش
بیا نگذار الیاست بمیرد
شود حالش دوباره زار و مغشوش

هیچ هیچ: الیاس امیرحسنی

 دنیا همه کارش هیچ هیچ است
در هرنفسی هزار پیچ است
دانی که در زبان ترکی
شمشیر به معنی قلیچ است
آن خوردنیی که دوست داری
در بوفه به نام ساندویچ است
آن ساعت معروف جهانی
در روستای گرینویچ است
پسوند مذکران روسی
اوف یاکه چف آن یکی کوویچ است
آن موقع نشد به تو بگویم
روشنگر ماشین هم سوویچ است
یک چیز دگر اضافه سازم
یک کلمه ی ترکی آن که قیچ است
الیاس مگر ادب نداری
لاتینی ثروت هم که ریچ است