نکردم لحظه ای یادت فراموش
ولیکن بلبلت گردیده خاموش
الا ای گلرخ پاییزی من
پناهم ده در آرامشگاه آغوش
شنیدم قصه ها می دانی از عشق
بگو آهسته در زیر بنا گوش
بگو از قصه های عشق ومستی
مرا کن از صدایت مست و مدهوش
چه می شد می زدیم هردو شرابی
به بانگ السلامه نوش جان نوش
دگر دیدار تو خواب و خیال است
نخوابیدم من از هجران شب دوش
بیا نگذار الیاست بمیرد
شود حالش دوباره زار و مغشوش