چشم خونبار مرابین ومرا هیچ مگو
گوش کن حرف مرا صبرنما هیچ مگو
شمع من باش که پروانه ی نورت باشم
آتشم زن بکشم بهر خدا هیچ مگو
حبه ای از لب قندت بده تا خوش بمکم
به سنایی و نظامی و بقیه رفقا هیچ مگو
تا کمی عشق بنوشم زدو چشمت ساقی
مست مستم کن واز زهد و ریا هیچ مگو
تا جهان بوده همین بوده و تا هست همین
بگذر از کرده ام ای یار به ما هیچ مگو
گفته الیاس ،اگر ،برقدمت می میرم
راست گفته است بیا زودبیا هیچ مگو