کانون ادبی امیر

کانون ادبی امیر

اشعار و مطالب الیاس امیرحسنی
کانون ادبی امیر

کانون ادبی امیر

اشعار و مطالب الیاس امیرحسنی

بهار :الیاس امیرحسنی

ای به فدای قدمت آمدی
با همه لطف و کرمت آمدی
شاد نمودی دل آلاله را
با حشم وبا خدمت آمدی
سبز شده دامن دشت و دمن
بازر و سیم و درمت آمدی
بار دگر زنده نمودی مرا
با نفس روح دمت آمدی
باد چو گیسوی تورا می شکست
با چه غرور و عظمت آمدی
در همه جا ذکر خم زلف توست
با عدد وبا رقمت آمدی
وای زدست رقبایت امیر
باز که با این صنمت آمدی

یاغوش :الیاس امیرحسنی


آتلی یاغوش یاغیری

کیمدیر اینک ساغیری

غم وارومدور اورکده

بویوک داغون آغیری


آلا چالپاو یاغیری

کیمدی منه باخیری

منده اونا باخاندا

چترینی تئز آچیری


تولی یاغوش یاغیری

دره لردن آخیری

چایدان سل یولانیری

هرکیمدیر کی قاچیری


قورد دوغوری بو یاغوش

یاواچالی گول دانوش

کندین یادی خیر اولسون

چولده گئیردیک چاموش

ترجمه :

باران تندی می بارد (رگبار)

چه کسی است که گاوش را می دوشد

در دلم غم دارم

به اندازه کوه بزرگ.


باران تندی (باوزش باد)می بارد

چه کسی است به من نگاه می کند 

وقتی هم که من به او نگاه می کنم 

زود چترش را باز می کند.


باران همراه با تگرگ می بارد

از دره ها آب جاری می شود

از رودخانه سیل جاری می شود

هرکس است که فرار می کند


با این بارش (بارش همرا ه با نورخورشید)گرگ بچه می زاید

آرام حرف بزن وبخند

یاد روستا بخیر

در صحرا کفش پلاستیکی(چاموش)می پوشیدیم

خودِزندگی:الیاس امیرحسنی

می خواهی بگویم زندگی چیست؟
زندگی تویی
چون اگر تو نبودی
نه شاعری بود و نه شعری
نه شوری بود ونه شوقی
اگر تو نبودی
نه خنده ای بود ونه غصه ای
نه کاری بود و نه کوششی
نه عشقی بود ونه عاشقی
تو خالق زندگی هستی
تو خود خود زندگی هستی

شب فراق:الیاس امیرحسنی

خودت که خوب می دانی
نشانه های حضورت
برای آدم عاشق
دلیل خوشحالی است
چنان که آنلاینی
خودت که خوب می بینی
تمام همت
آدم عاشق
برای دیداراست
اگرچه تصویری
اگرچه پنهانی
خودت که می فهمی
خنک ترین آبی
که می شود
نوشاند
به آدمی تشنه
به وقت مهمانی
زدست معشوق است
توخود که می خوانی
قشنگ ترین پیغام
برای یک عاشق
حدیث لبخند است
تو معرفت داری به این
که از معشوق
نگاه چون قند است
ولی چه خوب گفته سعدی شیراز:
"شب فراق که داند
 که تا سحر چند است
مگر کسی که به
زندان عشق دربند است"

کاش درختی بودم :الیاس امیرحسنی

کاش درختی بودم
وبا نسیم روحبخش تو 

شکوفه می دادم.

درهرم  آفتاب مهربان  میوه ام را می چیدی

ودر رنگین کمان برگ هایم 

با خش خش صدا ها 

 می رقصیدی

در سوز وسرما و برف و بوران دی

هرسم میکردی

وبا شاخه های خشکم

آتش درست می کردی

و گرمت می شد

خوشا آن روزها
که تکیه بر من می دادی
ودر سایه ام می نشستی
و من بی هیچ ترس و واهمه و اضطرابی
به کارم ادامه می دادم
وکارم دوست داشتنت بود.

باران ۵:الیاس امیرحسنی

خوش آمده ای باران
بر دشت ودمن باران
خوش باد دل دهقان
در باغ وچمن باران

خوش باتو شود باران
حال دل ما باران
با آمدنت خوش شد
آب و گل ما باران

با آمدنت باران
خندید گلی باران
بلبل زده بشکن ها
رقصید ملی باران

بسیار بیا باران
هر روز  بیا باران
ایران چو گلستان کن
یکریز بیا باران